Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران اکونومیست»
2024-05-07@06:48:05 GMT

خاطره‌ای شنیدنی از پرویز پورحسینی

تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۰۸۲۵۵

خاطره‌ای شنیدنی از پرویز پورحسینی

اولین بار که پرویز پورحسینی و دیگر بازیگران نمایشنامه «جان نثار» را خواندند، با خودشان فکر کردند آخر این چه جور نمایش کمدی است که اصلا هم بامزه نیست!؟

پرویز پورحسینی هنرمندی نوجو بود، هرگز به کار کردن با یک کارگردان راضی نمی‌شد. می‌خواست گونه‌های مختلف هنر را با افراد متفاوت تجربه کند. اما اغلب در نمایشنامه‌های خارجی بازی کرده بود، نمایشنامه‌هایی به کارگردانی حمید سمندریان، آربی اوانسیان، رکن‌الدین خسروی و البته پیتر بروک، کارگردان شناخته شده جهان و دیگران.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بنابراین وقتی بیژن مفید به او پیشنهاد کرد در نمایش «جان نثار» او بازی کند، پورحسینی، فرصت را برای کسب تجربه‌ای نوین مغتنم شمرد.

او البته با آن شخصیت درون‌گرایش تا به آن روز نمایش کمدی بازی نکرده بود. با همه اینها مفید را نویسنده‌ای مستعد می‌دانست و این چنین بود که بیژن مفید بازی در نقش سلطان را به او سپرد.

به گزارش ایران اکونومیست، ۲ سال پیش در چنین روزهایی جامعه هنری و هنردوست کشورمان در سوگ پرویز پورحسینی بودند، یکی از بی‌شمار قربانیان کرونا که با وجود همه مراقبت‌ها و ملاحظه‌ها، این عفریت منحوس، او را از ما گرفت و راهی جهانی دیگر کرد.

 با فاصله‌ای چند روزه از سالروز درگذشت این هنرمند که هفتم آذر  سال ۹۹ از میان ما رفت، یکی از خاطره‌های شیرین او را روایت می‌کنیم تا در این روزگار، یاد هنرمندی که دوستش می‌داشتیم، خاطرمان را روشن کند.

آنچه در ادامه می‌آید، بازخوانی بخشی از خاطرات پورحسینی در کتاب گفتگوی او با منصور خلج است که در مجموعه ماندگاران صحنه از سوی انتشارات نمایش اداره کل هنرهای نمایشی به چاپ رسیده است.

لازم به یادآوری است که بیژن مفید هم دهه ۵۰ در کارگاه نمایش فعالیت داشت. او نمایشنامه‌های ایرانی می‌نوشت و اجراهای موفقی از آثارش روی صحنه برده بود. «جان نثار» یک روحوضی مدرن بود و پورحسینی درباره اجرای این نمایش چنین گفته است:

«وقتی این متن را می‌خوانید، به نظر می‌آید اصلا چیزی ندارد و درواقع به عنان یک روحوضی اصلا خنده‌دار نیست ولی کاری که بیژن مفید با این متن انجام داد، خاص بود.

آن زمان ما برای اجرا در کارگاه نمایش بازبین نداشتیم. برای اینکه اساسا سانسور نداشتیم معمولا خود کارگردان‌ها مثل اسماعیل خلج، ایرج انور بیژن صفاری و عباس نعلبندیان به عنوان سرپرست کارگاه می‌آمدند و پیِس‌هایی را که برای اجرا آماده بودند، می‌دیدند و نظر می‌دادند ولی نظرشان قطعی نبود. البته توجه داشته باشید ما هنوز برای اجرایمان لباس و صحنه نداشتیم. اگر کار را دیده باشید لباس‌ها طراحی خیلی جالبی داشت. ما فقط خود نمایش را برای اجرا آماده کرده بودیم و وقتی اینها نمایش را دیدند، اصلا نخندیدند و در آخر هم سر خود را پایین انداختند و گفتند: «بهتر است این نمایش را اجرا نکنید چون آبرویتان می‌رود.» ما هم نگاهی به بیژن انداختیم و منتظر بودیم ببینیم چه می‌گوید. در دل می‌گفتیم ما این پیِس را تمرین کرده‌ایم و حالا باید چه کار کنیم. ما هم مانند آنان فکر می‌کردیم که چه چیز این متن خنده‌دار است.»

ولی بیژن مفید می‌دانست چه می‌خواهد. بنابراین از پای ننشست و خطاب به اعضای کارگاه گفت: «مگر شما نگفتید کارهایی را انجام می‌دهید که دیگران نمی‌کنند؟ من از شما می‌خواهم اجازه بدهید این پیِس دو اجرا در حضور تماشاگران داشته باشد. به هر حال نمایش روحوضی بدون تماشاگر معنی ندارد.»

به گفته پورحسینی، بیژن با تاکید بر اینکه هنوز این نمایش لباس و صحنه ندارد، از آنان خواست اجازه دهند این نمایش دو شب در حضور تماشاگر اجرا شود. البته با لباس و وسایل صحنه.

پورحسینی در ادامه بازگویی خاطرات خود درباره اجرای این نمایش چنین گفته است: «این نمایش بر اساس قصه‌های عامیانه شکل گرفته بود و طرحی از نمایش‌های روحوضی را پیش چشم تماشاگر می‌آورد. داستان از روز محاکمه جوانکی دهاتی آغاز می‌شد که نقش او را رضا رویگری بازی می‌کرد. این جوان داروغه را مثل توپ به زمین زده بود و علت این کار

بی‌ادبی داروغه بود. با ورود سلطان و وزیر محاکمه شروع می‌شد و به شیوه مرسوم به جای دهاتی که حالا «جان نثار» نام گرفته بود، سر وزیر را می‌بریدند و آن را در یک سینی به حضور سلطان می‌آوردند. سر همچنان حرف می‌زد و با سینی حرکت می‌کرد و بازی ادامه می‌یافت.»

پورحسینی در این نمایش نقش سلطان را بازی کرده بود و به گفته خودش، ضرب هم می‌زد: «یادش بخیر. بیژن مفید از اول به ما گفت که بازیگر باید خواندن و موسیقی را یاد بگیرد. به همین خاطر اینها را با ما تمرین می‌کرد.»

اما بالاخره حدس کدام یک درست از آب درآمد عقیده بیژن مفید یا اعضای کارگاه؟

پورحسینی در پاسخ به این پرسش گفته است: «باورتان نمی‌شود. شب اول که این پیِس روی صنه رفت، با سیل خنده تماشگران رو به رو شدیم. ماجرا به جایی رسده بود که خود ما هم از خنده آنها می‌خندیدیم. من تا آن زمان کمدی بازی نکرده بودم. شاید به همین خاطر بود که از خنده تماشاگران می‌خندیدم. البته نمی‌دانستم تماشاگران به چه چیزی می‌خندیدند ولی شاید به آن هیبت و لباس و شکمی که داشتم و آن لپ‌هایی که قرمز کرده بودیم. صدایی هم که بیژن برای من انتخاب کرده بود، گفتار من را خاص کرده بود. من در آن نمایش با صدایی از ته گلو حرف می‌زدم.»

به گفته او، محمد باقر غفاری نقش وزیر را بازی می‌کرد و روی کوتورموس حرکت می‌کرد تا از بالا به پورحسینی نگاه کند. رضا ژیان در نقش فراشی باشی بازی می‌کرد. رضا رویگری هم نقش «جان نثار» را داشت. صدرالدین زاهد هم بود.

«بالاخره ما بعد از آنتراکت توانستیم خودمان را کنترل کنیم و نمایش را ادامه بدهیم. در آنتراکت بیژن به ما گفت خوب کردید که خندیدید چون اگر خنده خود را مخفی می‌کردید، تماشاگر عصبانی می‌شد. درواقع بیژن معتقد بود تماشاگر دوست دارد بازیگر با او صادق باشد و خودش را مخفی نکند. حتی اگر اشتباه هم کرد، بپذیرد.»

به هرحال این نمایش با همه تردیدهایی که درباره اجرای آن وجود داشت، روی صحنه رفت و آن گونه که پورحسینی گفته است، کارگاه نمایش برای این اجرا خیلی شلوغ می‌شد.  

 

 

منبع: خبرگزاری ایسنا برچسب ها: پرویز پورحسینی

منبع: ایران اکونومیست

کلیدواژه: پرویز پورحسینی پرویز پورحسینی برای اجرا بیژن مفید جان نثار

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۰۸۲۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آقای علم‌الهدی! چرا منیژه؟

   عصر ایران؛ هومان دوراندیش - در خبرها آمده بود که احمد علم‌الهدی، امام جمعۀ مشهد، گفته است: «حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ بخصوص در تاریخ ایران باستان؛ و انعکاس این فرهنگ را می‌توان در شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی دید؛ آن زمان که از قول منیژه به عنوان نماد یک زن فرهیخته و ایرانی نقل می‌کند: منیژه منم، دخت افراسیاب / برهنه ندیده تنم آفتاب».

  اینکه جناب علم‌الهدی برای دفاع از حجاب ترجیح داده به سراغ شاهنامه برود و از منیژه مدد بگیرد، خود تایید ناخواسته‌ای است بر آنچه به عنوان دین‌گریزی در جامعۀ ایران مطرح و البته از تریبون‌های رسمی انکار شده است.

   محافظه‌کاران سنتی در ایران، به ویژه اگر اهل سیاست باشند، غالبا منکر داعیه دین‌گریزی در جامعۀ ایران‌اند؛ ولی چگونه هم آن ادعا را نادرست می دانند و هم آقای علم‌الهدی برای دفاع از حجاب دست به دامن منیژه‌ای شده که اگرچه آفتاب تنِ برهنه‌اش را ندیده بود، ولی شراب‌خواری و عیش و عشرت هم از دیگر ویژگی‌های او بوده است؟

  در داستان بیژن و منیژه در شاهنامه، منیژه به بیژن دل می‌بندد و او را به خیمه‌اش دعوت می‌کند. چند شبانه‌روز با او مشغول خوردن و باده نوشیدن می‌شود، در حالی که نوازندگان با بربط و چنگ برایشان می‌نواختند.

  ببینیم فردوسی چه توصیفی از خلوت بیژن با "منیژه" - الگوی ارایه شده از جانب آقای علم الهدی - داشته:

نهادند خوان و خورش، گونه‌گون

همی ساختند از گمانی فزون

 

نشستنگه رود و می ساختند

ز بیگانه خیمه بپرداختند

 

پرستندگان ایستاده به پای

ابا بربط و چنگ و رامش سرای

 

میِ سالخورده به جام بلور

برآورده با بیژن گیو زور

 

سه روز و سه شب شاد بوده به هم

گرفته بر او خواب مستی ستم

 در ابتدا هم که بیژن وارد خیمۀ منیژه می‌شود، فردوسی می‌گوید:

به پرده درآمد چو سرو بلند

میانش به زرین کمر کرده بند

 منیژه بیامد گرفتش به بر

گشاد از میانش کیانی کمر

    به هر حال پوشش منیژه هر چه بوده باشد، رفتار و کردار او قطعا باب طبع و مطابق عقاید جناب علم‌الهدی نبوده. پس چرا ایشان از منیژه مدد جسته برای دفاع از عقایدش؟ آیا این گونه تعبیر نخواهد شد که پدیده‌ای به نام دین‌گریزی را پذیرفته‌اند که به باور منتقدان افرادی نظیر آقای علم‌الهدی در شکل‌گیری آن پدیده نقش موثری داشته‌اند از منیژه و نه شخصیت های دینی نام برده است؟

  مثلا در همین داستان بیژن و منیژه، نوازندگان برای دو دلداده می‌نواختند تا خلوت و معاشرت‌شان خوشایندتر شود و این اقبال به موسیقی هم دقیقا بخشی از همان "فرهنگ ایرانیان" بوده که آقای علم‌الهدی به آن تمسک جسته‌اند. ولی الآن که اختیار خراسان و شهر مشهد در ید باکفایت جناب علم‌الهدی قرار گرفته، برگزاری یک کنسرت در مشهد هم ممنوع است.

  این نفی موسیقی هم آیا برآمده از "فرهنگ ایرانیان" است؟ و آیا همین سخت‌گیری‌ها موجب دین‌گریزی جوانان [‌یا دست کم لایه‌های قابل توجهی از آنان‌] نشده؟ قطعا اگر این سخت‌گیری‌ها نبود، امروز امام جمعۀ مشهد ناچار نبود برای دفاع از حجاب، به مشی منیژه‌ای متوسل شود که پس از آن سه روز شادخواری‌اش با بیژن، در جام شراب بیژن داروی هوش‌بر ریخت و او را با کمک ملازمانش پنهانی به کاخ پدرش برد و باقی قصه را هم از زبان فردوسی بشنوید:

نهفته به کاخ اندر آمد به شب

به بیگانگان هیچ نگشاد لب

چو بیدار شد و بیژن و هوش یافت

نگار سمن‌بر در آغوش یافت

  در سخنان آقای علم‌الهدی، نکتۀ فرعی نادرستی هم وجود دارد و آن اینکه وی منیژه را "یک زن فرهیخته و ایرانی" توصیف کرده؛ در حالی که منیژه تورانی بوده است. او دختر دشمن بزرگ ایران، یعنی دختر افراسیاب – پادشاه توران – بود!

  البته این نکته اهمیت چندانی ندارد و حق با آقای علم‌الهدی است. یعنی رفتار و سلوک منیژه تفاوت چندانی با رفتار زنان ایرانی نداشته. چون ایرانیان و تورانیان در مجموع تا حد زیادی در اتمسفر فرهنگی مشابهی می‌زیستند. ولی همین که امام جمعۀ مشهد واقف نیست منیژه ایرانی نبوده، نشان‌دهندۀ آشنایی کم او با "تاریخ ایران باستان" است و گمان گرده یک بیت کافی است.

   نکتۀ مهم‌تر اما این است که تفاخر منیژه به اینکه آفتاب هم تنش را ندیده، ریشۀ اشرافی هم دارد. در مکه و مدینه نیز اشراف دقیقا به علت وضع مالی بهتری که داشتند، لباس‌ بیشتری بر تن داشتند.

   اکثریت مردم حجاز فقیر بودند و لباس‌ چندانی نداشتند. یعنی نه لباس‌های گوناگون داشتند، نه همان تک‌ لباسی که داشتند، همۀ جای بدن‌شان را می‌پوشاند و در نتیجه آفتاب تن آن‌ها را می‌دید و می‌سوزاند.

  اینکه نقل شده است پیامبر گرامی اسلام لباس‌‌های با آستین بسیار بلند را نمی‌پسندید و اگر لباسی می‌خرید و آستین‌اش بیش از اندازه بود، مقدار اضافی را می‌برید، دلیلش این بوده که چنین جامه‌هایی را اشراف از سر تفاخر می‌پوشیدند و بسیاری از مردم پول کافی برای تهیۀ چنین لباس‌هایی نداشتند.

 احتمالا در ایران هم اقشار فقیر تا حدی گرفتار چنین مشکلی بودند. به هر حال اینکه منیژه می‌گوید آفتاب هم تن مرا ندیده، احتمالا حاوی اشاره‌ای است به خاستگاه طبقاتی برتر او؛ خاستگاهی که اکثر زنان فاقدش بودند.

 به عنوان جمع‌بندی باید گفت در این یادداشت به سه نکته اشاره کردیم. یکم اینکه: وقتی برای دفاع از حجاب، پای زن باده‌نوشی مثل منیژه به میان می‌آید، یعنی جناب علم‌الهدی هم واقف‌اند که برای دفاع از حجاب باید به سراغ شخصیت‌هایی تازه و غیراسلامی رفت و همین نشانۀ تحولی اساسی در جامعۀ ایران است که انکار می‌شود.

دوم اینکه: حتی اگر بپذیریم اسلام دقیقا همان چیزی است که آقای علم‌الهدی و همفکران محافظه‌کار ایشان می‌گویند، سخت‌گیری برای اینکه سبک زندگی مردم و حتی مشی آن‌ها در عرصۀ عمومی "کاملا اسلامی" شود، علت اساسی دین‌گریزی در جامعۀ ایران بوده است. با مردم نباید سخت گرفت وگرنه دین‌گریزی به دین‌ستیزی هم منتهی خواهد شد.

سوم اینکه: اگر چیزهایی به نام "تاریخ ایران باستان" و "فرهنگ ایرانیان" وجود دارد، این امور قطعا تاثیر پایدار و ماندگار خودشان را بر زندگی و مشی و منش ایرانیان گذاشته‌اند. جامعه، مومی در دستان ارباب قدرت نیست تا آن را به هر شکل که خواستند، درآورند. قناعت را فقط به مردم نباید توصیه کرد. حاکمان هم در تلاش برای ایجاد "جامعۀ مطلوب" خودشان باید اهل قناعت باشند.

---------------------- 

نمایه از کتاب: قصه های شاهنامه-5

 

 

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: منیژه ، زنی که آفتاب تن برهنه اش را ندیده است / از محو شبانه نقاشی شاهنامه تا توسل به فردوسی برای حجاب!

دیگر خبرها

  • نکته مهمی که در توقیع امام زمان (عج) به شیخ مفید اشاره شد
  • فعالیت در زمینه گام دوم انقلاب؛ توقعی به جا از تهران تایمز است
  • «عشق ناباور» با رهنمودهایی از محمدرضا لطفی شنیدنی شد
  • خاطره بازی با معلمان کوهستان
  • مطهری: فلسفه فوتبال ما تهاجمی است
  • مهم‌ترین برنامه‌های بیژن نوباوه در صورت راهیابی به مجلس دوازدهم
  • پایان کار ملی‌پوشان تفنگ ۱۰ متر/ نجمه خدمتی بیست و چهارم شد
  • نکونام از صعود به فینال بازماند
  • یک بچه با لباس زرد می‌بینم، او اینجاست و زنده است .... | ویدئو | ماجرای شنیدنی پیدا شدن یسنا
  • آقای علم‌الهدی! چرا منیژه؟